به گزارش راهبرد معاصر، محسن سلگی تحلیلگر مسائل سیاسی در یادداشتی در تحلیل بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب در آستانه 13 آبان نوشت: کمرنگ کردن دشمنیِ دشمن و مفهوم زدایی از آن به جای اعتبارزدایی از دشمن خارجی توسط جریان نفوذ و تجدیدنظر طلب پیگیری شده است. در دوره دولت روحانی نیز شاهد بودیم که مفهوم دشمن اعتبارزدایی شد و حتی دشمن را معتبر و کدخدا وانمایی کردند.
اثر این نحو اقدامات خود را در اتهام «کار خودشان بوده است» توسط برخی رسانه های بیگانه و عوامل داخلی در واکنش به حمله تروریستی به حرم شاه چراغ نشان داد و شدت گرفت.
شبهه دیگر به طور مشخص ناظر به اولین سخنرانی رهبر انقلاب بعد از ماجرای درگذشت مهسا امینی شدت گرفت این شبهه بود که طی آن چنین القا شد که رهبر انقلاب از دشمن تراشی دفاع کردهاند؛ در حالی که ایشان تصریح کردند که جمهوری اسلامی به صِرف وجود و اهتزاز پرچم اش مورد دشمنی غربی ها قرار گرفته است و بنابراین آغازگر دشمنی آنها بوده اند. قابل توجه است که ایشان سه سال قبل یعنی در سال 98 نیز فرمودند: «در اسلام، جنگ وجود دارد اما موضوع مهم، جهت گیری این جنگ است زیرا جریان طاغوت همواره برای اشاعه فساد و قدرت طلبی و مقاصد خبیث، جنگ به راه انداخته است که این جنگ مذموم است اما مقابله با طاغوت، ممدوح است.»(14/1/98).
و چنین افزودند: «دشمنی با نظام جمهوری اسلامیهمان خط دشمنی جبهه طاغوت با جبهه توحید است و اینکه گفته می شود دشمن تراشی نکنید حرف نادرستی است زیرا جبهه طاغوت با اصل و هویت حرکت توحیدی مخالف است و امریکا و نوکرهای او همچون آل سعود، به کمتر از دست کشیدن از حرکت در مسیر توحید راضی نمی شوند.» (همان).
همچنین رهبر انقلاب مصاف «توحید و طاغوت» را مصافی اجتناب ناپذیر خواندند که اشاره به هستی شناسانه بودن نبرد جمهوری اسلامی و آمریکا و امثال آن دارد.
ناظر به چنین مسائل و شبهاتی همچون «دشمن تراشی» و نیاز به دشمن( اتهام فرافکنی مشکلات)، در ادامه بر دو گزاره تأکید خواهیم کرد. اول اینکه دشمنی ایران و آمریکا ابتدا توسط آمریکا آغاز شده است و ثانیاً این دشمنی یک دشمنی ذاتی و دشمنی حق و باطل است؛ یک دشمنی تراشیده و ساخته شده نیست (ایران و جمهوری اسلامی) بلکه یک دشمنی ذاتی (دشمنی آمریکا با اسلام و ایران) و مبتنی بر هستی شناسی و انسان شناسی الهی و عمیق است.
دشمنی با اسلام حتی قبل از انقلاب اسلامی خود را در کاپیتولاسیون و بی اعتبار کردن احکام قضایی اسلام (حرام بودن قضاوت نزد غیرمسلمان بردن) نشان داد؛ اقدامی که تبعید امام از ایران به ترکیه در 13 آبان سال 42 را در پی داشت. همچنین حمایت از شاه در جهت حیازدایی و در تنگنا قراردادن حوزه های علمیه البته با روشی مرموزتر نسبت به روش رضاخان از مصادیق دشمنی با اسلام بوده است.
رهبر معظم انقلاب در بیانات خود در دیدار دانش آموزی اخیر(11 آبان) نکاتی را عنوان کردند که این نکات دلالت بر دشمنی آمریکا با ایران حتی قبل از انقلاب اسلامی و نیز دشمنی آنها با مردم سالاری یا دمکراسی دارد. ایشان همچنین به دشمنی آمریکا با اسلام مردمی اشاره کردند که مؤید دشمنی همزمان این کشور با مردم سالاری و اسلام است.
رهبر معظم انقلاب قبلاً نیز به توطئه آمریکا برای تحریف انقلابها اشاره کردهاند. ایشان پیش تر و نیز در سخنرانی اخیر تصریح کردهاند که آمریکاییها دشمنی با ایران را قبل از سیزده آبان 58 شروع کردند و آن در کودتای 28 مرداد بود. ایشان همچنین تصریح میکنند که آمریکاییها در سال اول انقلاب به راحتی و در رفاه رفت و آمد و زندگی میکردند و کسی به اینها کار نداشت تا اینکه آنها توطئه کردند و اسناد آن هم بعداً با تسخیر لانه رویت شد.
همچنین به درستی میگویند که اگر آمریکایی ها با تسخیر لانه جاسوسی از ایران تبعید نمیشدند، ضربات بزرگی به انقلاب می زدند کما اینکه بیشتر انقلاب ها و حرکت های مردمی در دنیا توسط آمریکا به انحراف رفته و تحریف و تسخیر شده است. مصداق بارز آن مصر و سایر کشورهای عربی است.
برداشت رهبر انقلاب از آمریکا تداوم نگاه حضرت امام به این دولت است؛ نگاهی واقع بینانه که همه دریچه ها را روی آن میبندد تا کشور و منافع و هویت آن مصون بماند.
«... در این مسئلهی تهاجم به سفارت آمریکا که درواقع گفتند لانهی جاسوسی -که همینجور هم بود-، اینکه آمریکاییها در اظهاراتشان، در تبلیغاتشان، در مصاحبههایشان، در مصاحبهای که با خود من کردند در سفر به نیویورک زمان ریاست جمهوری این حادثه را سرآغاز چالش میان ملت ایران و آمریکا معرفی میکنند. میگویند علت اینکه آمریکاییها در مقابل ملت ایران ایستادند حرکتی بود که شما در سفارت انجام دادید. یعنی حمله کردید به سفارت ما و بین ما و شما اختلاف بوجود آمد، دعوا شد و دشمنی شد. دروغ میگویند مسئله این نیست. آغاز چالش بین ملت ایران و آمریکا 28 مرداد سال 32 است. در 28 مرداد یک حکومت ملّی سر کار بود، حکومت مصدّق یک حکومت ملّی بود. مشکلش هم با غربیها فقط مسئلهی نفت بود. نه حجتالاسلام بود، نه داعیهی اسلامخواهی داشت، فقط مسئلهی نفت بود. نفت دست انگلیسها بود. او گفت نفت دست خودمان باشد، فقط جرمش فقط این بود. آمریکاییها نشستند علیه مصدّق توطئه کردند و کودتا ایجاد کردند؛ یک کودتای عجیب و غریبی. با اینکه مصدّق با آمریکاییها خوشبین بود، نسبت به آنها اعتماد داشت، حتّی علاقه داشت، فکر میکرد دولت آمریکا در مقابل انگلیسها از او حمایت خواهند کرد. ولی اینها از پشت خنجر زدند. مصدّق و اطرافیانش و همه را دستگیر کردند. بعضی را بعدها اعدام کردند، بعضی را هم سالهای متمادی زندان کردند.»
در خطوط فوق به صراحت دشمنی آمریکا با دمکراسی و ملی گرایی غیر دینی نیز دیده میشود. اسقاط مصدق نشانه دشمنی آمریکا با ایران مستقل و هرگونه ملی گرایی چالش برانگیز برای این کشور است.
واقعیت واضح آن است که آمریکا پایه گذار دشمن تراشی است. رهبر انقلاب متناسب با این واقعیت بود که تأکید کردند: « بعضیها میگویند این شعار را نگویید زیرا باعث برانگیختن دشمنی آمریکاییها میشود، در حالیکه آمریکاییها دشمنی با ملت ایران را در روز 28 مرداد 1332 و در حالی آغاز کردند که آن زمان هیچکس در ایران مرگ بر آمریکا نمیگفت، البته پس از آن ضربه، دانشجویان در 16 آذر همان سال در دانشگاه تهران مرگ بر آمریکا گفتند و این شعار، یادگار 16 آذر است.»(11 آبان 1401)
اما دشمنی با آمریکا مبتنی بر دشمنی با باطل است و بر این اساس بود که شعار نه شرقی نه غربی متولد شد؛ شعاری که نشان میداد آمریکا ستیزی امام و رهبران فکری انقلاب اسلامی عمیق تر و دقیق تر از آمریکا ستیزی گرایش های چپ و مارکسیستی است:«اولین کسی که گفت «نه شرقی، نه غربی» امام بزرگوار ما بود و این روحیه و حرف محکم امروز به قدری رواج یافته که در منطقه ما خیلیها با اعتقاد و عمل به منطق مقاومت، از آن نتیجه میگیرند، همچون نتیجه و بهره اخیری که لبنانیها به برکت حزبالله در قضیه خطوط گازی گرفتند.»(همان).
امام خامنهای همچنین به مزیتهایی برای ایران اشاره کردند که به نظر نگارنده، این مزیت ها یکی از دلایل دشمنی ذاتی آمریکا با ایران است. به بیان دیگر آمریکا با ایران قوی و قوت های ذاتی و طبیعی و انسانی ایران- به ویژه به منزله عامل برتری بر اسراییل در منطقه- دشمن است: «ایران عزیز به علت برخورداری از خصوصیات برجستهای همچون «نیروی انسانی با هوش و با استعداد»، «منابع طبیعی متنوع و فراوان»، «موقعیت جغرافیایی حساس و ممتاز» و از همه مهمتر «منطق والای حکومتی و تمدنی» میتواند جایگاه برجستهای در نظم جدید داشته باشد.»(همان).
دلیل دیگر دشمنی آمریکا با ایران، موفقیت الگوساز ایران در جمع میان مردم و دین بوده است: مردم سالاری دینی.
مطابق این واقعیت، رهبر الهی انقلاب اسلامی امتیاز مهم جمهوری اسلامی و منطق حکومتی و تمدنی آن را جمع بین حضور و آراء مردم با معارف الهی خواندند و گفتند: « این کار، آسان نیست اما جمهوری اسلامی موفق به انجام آن شد البته نقصهایی وجود دارد که از آنها آگاه هستیم اما این حرف و منطق، در دنیا جدید است.»(همان).
مسأله پایهای که منجر به اثبات دشمنی ذاتی حق و باطل در خصوص ایران و آمریکا میشود، رجوع به مبانی فکری و فلسفی امام راحل و رهبر حکیم انقلاب است که وعده شد در این یادداشت به آن خواهیم پرداخت. این تلاش نشان میدهد که برخلاف دشمن تراشیهای مرسوم در دنیای سیاست (نیاز به دشمن) نزد رهبران انقلاب اسلامی، دشمنی با آمریکا و همراهان آن محصول خداشناسی و انسان شناسی توحیدی آن هم با مبانی صدرایی(فلسفه ملّاصدرا) است. از این رو نمی توان این دشمن انگاری و دشمنی را به منفعت و سیاست تقلیل داد. به بیان دیگر این دشمنی در درجه اول، هستی شناسانه و انسان شناسانه بوده و واکنش طبیعی و فطری به باطل بودن سیاست های کشوری چون آمریکا است.
مبانی هستی شناسی و انسان شناسی تقابل ایران و آمریکا
عقلانیت انقلاب اسلامی مواجههای عمیقتر از مواجهههای چپ پیش چشم گذاشت. در دستگاه فلسفی و نظری امام خمینی(ره) آمریکا شناسی اولا و بالذات بر توحید و خداوند مبتنی است و ثانیاً و بالعرض بر شیطان شناسی. مطابق همین، امام خمینی (ره) آمریکا را شیطان بزرگ میماند. یک نامگذاری که کارکرد جهانی یافت درست به همین دلیل که بر مبانی جهانی و فطری انسان و یک هستی شناسی و انسان شناسی فرامکانی و فرازمانی استوار بود. به بیان دیگر این چنین بود که مفهوم سازی از آمریکا تحت عنوان شیطان بزرگ این چنین زمینی و زمانی شد و دنیا را در برگرفت.
منطق انقلاب اسلامی، منطق اسلامی برای مبارزه با آمریکا بود که بر مفهوم استکبار که مفهومی قوی تر، عمیق تر و وسیع از امپریالیسم و تعابیر چپ است، استوار بود. بر این اساس بود که امام (ره) توانست مبارزهای عمیق تر و دقیق تر با آمریکا و غرب داشته باشد و نسبت به رقبای ملی گرا مانند مصدق و رقبای چپگرا آمریکا شناسی بهتری را پیش چشم بگذارد.
جریان ملی که اوج خود را در شخصیت مصدق مییابد، توسط او دچار اعتماد به آمریکا و در نتیجه ضربه خوردن از این کشور در کودتای 28 مرداد میشود. همچنان که جریان مهدی بازرگان و برخی لیبرالهای امروزی نیز خطای مشابهی در رابطه با آمریکا مرتکب شدند و موجب خسارت برای خود و کشور شدند.
گفته شد که امام راحل -و نیز مواجهه رهبر معظم انقلاب اسلامی- با آمریکا یک مواجهه هستی شناسانه و عمیق تر نسبت به سایر مواجهه ها بوده است. برای وضوح بیشتر این مدعا باید گفت امام در تفسیر سوره حمد، رابطه عالم و خدا را رابطه علت و معلول نمی داند. از نگاه ایشان رایعط مذکور حتی از سنخ ربط وجود ربطی با وجود مستقل (همچون رابطه خورشید با شعاع آن). بلکه حضرت امام این ربط را چونان رابطه موج و دریا می داند. مطابق این استعاره، موج، وجود خارجی ندارد بلکه صرفاً انحنایی در دریا و حالت دریاست و به زبان عمیق تر، دریاست.
مطابق این تمثیل، هیچ چیز وجود ندارد و هرچه هست، خداوند است. وقتی امام با این نگاه الهی-انسانی به عالم سیاست می آید، شیطان را هیچ و حتی پوچ می انگارد و نگاه شیطانی را نفی می کند؛ نگاهی که به نظر ایشان یک نگاه جزءنگرانه است که افراد را درگیر امواج به جای دریا می کند.
گرایش به موج، صورت عامیانه تر و ساده تری از گرایش به ماهیات یا تکثر است. همین گاه دریانبین و فاقد کل گرایی و مبتنی بر جهانِ بینی به جای جهانبینی است که مناسبات آینده را وابسته به آمریکا کرده و به دست و لبخند دشمن خیره می شود. نگاه جزنگر و فاقد عمق است که همه چیز را به اقتصاد تقلیل می دهد و شجاعت دیدن و فهمیدن را از دست می دهد. این نگاه از فهم حقایق محروم می شود.
امام راحل در کتاب چهل حدیث، حاصل جزنگری را جهل می داند. نگاه اتمیک یا جزءنگرانه با تجزیه گرایانه تنها بخشی از انسان و عالم را می بیند و بعضاً همان بخش کوچک را به عنوان کل واقعیت می بیند و توان رفتن به عمق دریای وجود را از دست می دهد. این نگاه با کوچک کردن انسان، وحدت و کلیت را از او گرفته و منشأ ظلم به موجودیت عظیم انسان می شود.
همین نگاه است که بعضاً همه چیز هویت انسان را به اقتصاد یا مادیات یا هر چیز دیگر تقلیل می دهد. در مقابل، در نگاه کل گرایِ توحیدیِ امام راحل، انسان با تمامیت اش دیده می شود؛ به عنوان موجودیتی که دارای قوه عقل، قوه واهمه، قوه غضب و قوه شهوت است. قوه عقل، قوه کل نگر است هم اجزا و هم ارتباطات و هم ماهیت مستقل -نه جدا- کل را می بیند. قوه وهم، قوه جزءنگر است و فهم نقطه ای را به ما می دهد.
قابل توجه است که امام قوه وهم را انکار و حتی تحقیر نمی کند(وهم گرایی و جزگرایی را تحقیر می کند) بلکه معتقد است اگر کسی بتواند قوه عقل را مسلط کند، در نتیجه این تسلط، وجود مُلکی اش به وجود مَلکی بدل می گردد.
در این دستگاه نظری، شیطان در جزییات لانه دارد(اشاره به یک حدیث) و می کوشد انسان ها را سرگرم و محدود به جزییات کرده و از افق دور و کل بازدارد. با همین منطق است که امام راحل کسی چون صدام را شیطانی می دانست که قوه غضب او خیلی قوی است؛ کسی که نتوانست میان قوای خود تعادل حداقلی ایجاد کند.
نکته دیگر اینکه با وجود شیطان نامیدن آمریکا و حتی کسی چون صدام توسط امام راحل، اما ایشان مصادیق شیطان را تحقیر می کرد. بسیاری مواقع که امام خندیده است، جایی بوده که درباره آمریکا سخن می گفته و آن را تحقیر می کرده است(به منافقین هم می خندد).
تحقیر طنزآمیز ترامپ و بایدن در سخنرانی اخیر رهبر انقلاب در جمع دانش آموزان که ترامپ را دیوانه خواند و به کنایه درباره بایدن به معلوم بودن وضع او اشاره کردند، ادامه همان منطق خمینی کبیر است.
جالب است که تعبیر معروف «آمریکا هیچ غلطی نمی کند» که امام راحل در واکنش حمایتی به ماجرای تسخیر لانه جاسوسی دوبار آن را بیان می کند هم بیشتر جنبه تحقیر و حتی طنز دارد. البته امام نسبت به شیطان و آمریکا به نحو سازگاری واکنش نشان می داد و حتی عصبانی میشد. بر این اساس، امام راحل معتقد بودند که لازمه مبارزه با آمریکا همچون مبارزه با شیطان، اخلاص است؛ اخلاصی که مستلزم مبارزه با شیطان درون و نفس اماره است.
با وجود این شیطان شناسی، امام راحل و جانشین برحق و متفکر و عارف و الهی او نگاه و افق شان قرب الهی انسان و جهان است و برای آنها اصالت با خداوند و جبهه حق است و در این میان، سهم جبهه باطل، تحقیر است نه بزرگ کردن آن.
نکته دیگر اینکه برای امام راحل و رهبر انقلاب، انس و دوستی اصیلتر از دشمنی است. در حقیقت، انقلاب اسلامی با دشمنان صلح و تعالی و آزادی بشر، با کسانی که به خاک و دین و ارزشهای سایر ملل تعرض می کنند و بنیاد دوستی را بر باد می دهند، دشمنی میکند./ تسنیم